اشتباه من املایی بود
من فقط او را همدرد نوشتم
گویا او هم ، درد بود
حرفت که می شود با خنده می گویم :
یادش بخیر فراموشش کردم...
اما نمیدانند هنوز هم وقتی کسی اشتباه تماس میگیرد...
سست میشوم که نکند تو باشی ..

ما را بزن دوباره صدا هر چه خواستی
مثل غلام مثل گدا ، هر چه خواستی
پر کن دوباره کیل مرا ایــها العــزیــز
یابن الحسن برای خدا هر چه خواستی
آقا بریز حین تُصَلّـــی و تَقـــنُتَـــت
در دست خالی فقرا هر چه خواستی
دل را تکانده ایم از اغیار ، پس بیا
دیگر فراهم است بیا هر چه خواستی
من مهزیار تو شده ام محض یاری اَت
جان می دهم برای تو با هر چه خواستی
وقتی بنفسی أنت مرا می کنی قبول
یا هر چه خواستم شده یا هر چه خواستی
چون مستجاب می شود آقا فرج بخواه
دور ضریح کرب و بلا هر چه خواستی
یادی بکن ز هر که نرفته به کربـــــلا
در مرقد امام رضا هر چه خواستـــی

خداکند که رضایم فقط رضای تو باشد
هوای نفس نباشد همه هوای تو باشد
خداکند که گذارت فتد به منظر چشمم
که سجده گاه نمازم به جای پای توباشد
اللهم عجل لولیک الفرج
چند گاهی ست… وقتی می گویم:
اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن
با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد...
چند گاهی ست وقتی می گویم:
صلواتک علیه و علی ابائه
به یاد مصیبتهای اهل البیتت اشک ماتم نمی ریزم.
چند گاهی ست وقتی می گویم:
فی هذه الساعه
دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای.
چند گاهی ست وقتی می گویم:
و فی کل الساعه
دلم نمی سوزد که همه ساعاتم از آن تو نیست.
چند گاهی ست وقتی می گویم:
ولیا و حافظا
احساس نمی کنم که سرپرستم;
امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را
به نظاره نشسته است.
چند گاهی ست وقتی می گویم:
و قائدا و ناصرا
به یاد پیروزی لشکرت،
در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمی زند.
چند گاهی ست وقتی می گویم:
و دلیلا و عینا
یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی.
چند گاهی ست وقتی می گویم:
حتی تسکنه أرضک طوعا
یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین،
من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم.
چند گاهی ست وقتی می گویم:
و تمتعه فیها طویلا
به حال آنانی که در زمان دراز حکومت شیرین
تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم…
امّـــــــــــا....چند گاهی ست
دعای فرج را چند بار می خوانم
تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد
هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم،
هم سرپرستم باشی،
هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم
و هم احساس کنم خـــــــــــدا در نزدیکی من است
و تو ذخیرهٔ خدایی که همیشه با منی...
کوتاهترین دعا برای بلند ترین آرزو :
اللهم_عجل_لولیک_الفرج

می شناسی مرا ...؟
آری.. من همانم که هزار بار عهد بستم...بی هوا توبه شکستم...
هردم از بند گسستم...
بر زبان نام تو گفتم ولی با غیر نشستم..من همانم آقا!
باز هوای تو دارم.. باز دلتنگم...
دلتنگِ...عدالت...دلتنگ عشق..دلتنگ تو... و دلتنگ خویش!
از خود دورم آقا! در خویش و دور از خویش.!!!!
پر پرواز ندارم آقا..از تهی سرشارم! من تورا کم دارم...
می خواهم بنویسم برای تو فقط برای "تو "... ؛ اما چگونه؟
چگونه می توان واژه ها را رندانه برای تو سرود برای تویی که خود مبدا کلامی!
نه چون حافظم که غزل ها بسرایم تا بدانی:
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود...
و نه چون نیما که برایت بسرایم: تورا من چشم در راهم شباهنگام...
ساده می گویم آقا... به سادگی آب روان... به سادگی قلب کوچکم...
بی قافیه، بی نظم ، بی وزن و بی هوا :
" یک سبد عشق نثار قدمت مهدی جان..."
میــدونی چیــه لعنتــی؟
دوســت داشتـــن تــو لیاقــت نمیخواد..
مثه نــخ کردن ســوزن اعصـــابــ میخواد...
اعصـــابــــــ...

آري راست مي گوئي تمام چیزی که باید از زندگی آموخت
، تنها یــــک کلمه است
"میگذرد"
ولی دق می دهد تـــــا بگـــــــــــــــــذرد......!
...
...