قاطی پاطی |
|
خــــاك، هر شب دعــــا كرد از ته دل خـــــدا را صـدا كرد يك شب آخــــر دعايش اثــــر كرد يك فرشته تمـــــام زمين را خـــبر كرد وخــــدا تكه اي خــــاك را برداشت آسمــــان را در آن كــــاشت خــــاك را توي دستان خــــود ورز داد روح خــــود را به او قــــرض داد خــــاك، توي دست خـــدا نور شد بــــرگرفت از زمين دور شد راستـــي، من همان خــــاك خوشبخت، من همان «نــــور» هستـــم پس چرا گاهي اوقات اين همه از خــــدا دور هستم؟!
نگران فردایت نباش... خدای دیروز و امروزت، فردا هم هست... امید دارم فردایت نیز قشنگ و رنگارنگ باشد...
آتشی نمیسوزاند ابراهیم را "" و دریایی غرق نمیکند موسی را "" کودکی"مادرش اورا به دست"موج های نیــــل " میسپارد تا برسد به خانه ی فرعون تشنه به خونش "" دیگری را برادرانش به چاه می اندازند ""
شاگرد به استادش گفت:استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم ، و تا وقتی خدا را نبینم آن را عبادت نمی کنم. استاد به انتهای کلاس رفت و به آن شاگرد گفت:آیا مرا می بینی؟؟ وقتی پشت من به شما باشد! شاگرد پاسخ داد:نه استاد مسلماً شما را نمی بینم. استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت:تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید...
خدایــــــــــا !!! در قیامت با چه رویی به چشمهای تــــــو نگاه کنیم ؟؟ که در مقابل عـــــــمری نعمت، شرمساریِ آن روز از هـــــــر عذابی دردنــــاک تر است
خدایـــــــــــا میــشــنــوی صـــــدای شکستن را این قلب مـــــــن است همان قلبـــــی که به من دادی تا مهربـــــان باشد تا دوست بـــــدارد تا به من زنـــــدگی بخشد مگر این قلب را تــــــو ندادی؟
گـــــــــــره کور ظهور تو مــــــنم میدانــــم ......
سلام..مهدی جان صباح النور صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 141 صفحه بعد |