قاطی پاطی

توبه میکنم و قول میدهم دیگر کسی را دوست نداشته باشم

حتی به قیمت سنگ شدن... توبه میکنم دیگر برای کسی اشک

نریزم حتی اگر فصل چشمانم برای همیشه زمستان شود...

چشمانم را می بندم توبه میکنم دیگر دلم برای کسی تنگ نشود

حتی چند لحظه! قـــــول میدهم نام کسی را بر زبان نمی آورم قلبم را

دور می اندازم برای همیشه... و به کویر تنهایی ســلام می کنم

 
+ تاريخ دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:,ساعت 17:5 نويسنده یاشار |

عشق یعنی تو ندونی و اون دوستت داشته باشه.
عشق یعنی برات نگران بشه و تو تعجب کنی.
عشق یعنی حالت رو بدونه، اما باز بپرسه چطوری
عشق یعنی این که با تمام صمیمیت باز به "تو" بگه "شما"
عشق یعنی غرورش رو بذاره زیر پاشو  بهت بگه دوستت دارم.
عشق یعنی این که بدونی داره باهات لج و لجبازی می کنه ، ولی تو باز باهاش
مهربونی کنی.
عشق یعنی وقتی دلش برات تنگ شد قرآن باز کنه و صورتش رو لای صفحات اون بذاره
و اونقدر گریه کنه که وقتی سرش رو بلند کرد ببینه نوشته " اِنّا فَتَحنا لَکَ فَتحآ مُبینا ".
عشق یعنی این که دلش برات تنگ بشه و بره وضو بگیره و سجاده رو باز کنه و 
شروع کنه به گریه کردن فقط پیش خدا.
عشق یعنی این که دوست داشته باشی فقط کنار تو باشه، اما وقتی بهت میگه
می خوام با دوستام باشم، بهش بگی خوش بگذره عزیزم.
عشق یعنی وقتی حالش بد میشه و ناراحته بیشتر از اون غصه بخوری و وقتی شاد
هستش باهاش شادی کنی.
عشق یعنی این که به خاطر هم، با خودتون و دنیا در جنگ باشید و باز خسته از
تمام نبرد ها به هم بگید دوستت دارم...

عشق ینی وقتی حتی از دستش ناراحتی هم هواشو داشته باشی..

+ تاريخ دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:,ساعت 17:5 نويسنده یاشار |

من قصه تو را تا ابد اینگونه آغاز میکنم :
 
یکی بود
 
هنوزم هست
 
خدایا همیشه باشد 
+ تاريخ دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:,ساعت 17:3 نويسنده یاشار |

+ تاريخ دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:,ساعت 17:1 نويسنده یاشار |

خودمون " آس " 

رفیقامون " خاص " 

دنیا مال " ماس " 

گوره پدره اونكه مارو " نخواس " 

سرمون همیشه " بالاست " 

چون بالاسرمون " خداست" 

اینم راه " راست " 

واسه اونكه مارو " نخواست

واسه همین چند جملس 

كه به ما میگن " خاص "

پرچممونم همیشه " بالاست " 

 آره " اینجوریاس "

+ تاريخ دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:,ساعت 16:57 نويسنده یاشار |

چه بــــــگویم ؟؟

خودمم خسته شــــدم....

شاید همه ی حرف های من

در ایـــــن جمله خلاصه شود..

بیا .....!!!

 

+ تاريخ دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:,ساعت 16:56 نويسنده یاشار |

زندگـــــــــی با همــه تلخیـــــاش یه درس خوبـــــــــ بهــــــــــــــــم داد

اونـــــــم ایـــــــــنه که رفیــــــــــــــــق اونی نیــست که باهاش خوشـــــی

رفیــــــــــــــــق اونه که بدون اون داغــــــــــــــــــــونی
+ تاريخ دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:,ساعت 16:56 نويسنده یاشار |

از بس گنـــاه کردم آقا 

 

دیگر به من شش گوشـــه که هیچ 

 

رخصت مشهد هم نمیدهی ....؟

 

+ تاريخ دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:,ساعت 16:55 نويسنده یاشار |

آرزومان کربلا بود و نجف

 

جــــان و سر دادیم در راه هــــدف

 

چفیه هایمــــان رنگ و بوی یـــاس داشت

 

رنگ و بــــوی بیرق عبــــــاس داشت

 

یاد شبــــهایی که ما بودیــــم و مین

 

جستــــجوی مرگ در زیــــــر زمین

 

همدم شبهـــایمان سجــــاده بود

 

حمله کــــردن خط شکستن ساده بــــود

 

حسرت رفتــــن در این دل مانـــــده است

 

دست و پــــایم سخت در گل مــــانده است

 

عاشقان رفتند و ما جـــــا مانده ایـــم

 

زیــــر بار غصه ها وا مـــــانده ایم

 

 

+ تاريخ دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:,ساعت 16:54 نويسنده یاشار |

بـــــــا تمام وجود گنـــــاه کردیم ....

 

نه نعمت هایــــش راگرفت....

 

نه گناهانمان را فاش کرد ....

 

اگر اطاعتش کنیم چـــــه میکند ....

 

+ تاريخ دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:,ساعت 16:54 نويسنده یاشار |

صفحه قبل 1 ... 9 10 11 12 13 ... 141 صفحه بعد